داستان کوتاه پیرمرد فقیر و گردن بند.

 روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن است»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.

 پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن ‏بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن ‏بند را گرفت و به مسجد آمد.

( متن کامل در ادامه مطلب )


نیم پز گردن ,فقیر ,حضرت ,پیرمرد ,پیرمرد فقیر ,حضرت زهرا ,کوتاه پیرمرد ,داستان کوتاه ,داستان کوتاه پیرمرد منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Homeless آگاهترین جاروبرقی 2400 وات اوژن | خربد جاروبرقی | جاروبرقی خارجی کاسه شکر مشاوره حقوقی وکیل دات کام تیم پشتیبانی امنیت اینستاگرام تخفیفان کم کاری تیروئید